خاطرات فندوقه مامان مرضیه

خوش آمدگویی

خوب خوب خوب! اول از همه سلام بر فندوق خاله.  عشق مامان باباش... همونطور که بالا نوشتم مامان مرضیه فعلا به نت دسترسی نداره و من بجاش می نویسم برات تا وقتی که خود مامانی بتونه برات بنویسه. خدارو چه دیدی شایدم یه روز خودت دیگه مدیریت رو بدست بگیری و بخوای بنویسی عزیییییییییزم. اول از همه بهت خوش آمد می گم به این دنیایی که ایشالا برات همیشه سبز و پر از عشق باشه. درسته هنوز جنین هستی و کوچولو اما هستی. مهم هم همینه. واسه همین می گم خوش اومدی فندوق من. خواستم تو اولین پست بگم که واقعا یه هدیه از طرف خدا واسه مامانی هستی اونم تو شرایطی که مامانی فکر می کرد خدا فراموشش کرده. تو یهو اومدی و دنیای مامانی رو عوض کردی. خواست...
6 آبان 1392

اریکا خانوم وول می خورن

1392.07.25 خوب خوب خوب از اوجا که مامان فراموشکار و خاله ی تنبلی داری که گاهی می ره رو جو بی حوصلگی با تاخیر اولین وول خوردنتون رو اعلام می دارم. مامان خانومت بعد از 2 روز بهم گفت که رو شکم خوابیده و یهو حس کرده داری تکون می خوری ظاهرا اذیت شدی و گفتی دیگه رو شکم خوابیدن ممنووووووووووووع. بعله!! بعد دیگه اینکه کلیه مامان خانومتون بین دو تا اسم گیر کرده بودن که بابا جونتون به کمک شتافتن و گفتن می خوام دخملیم شاهزاده خانوم باشه واسم. اینطوریاست دیگه. اریکا یعنی شاهزاده خانوم. یعنی شما راستیتش من خودم اون یکی اسم رو یعنی آیسل رو بیشتر دوست می داشتم. یعنی ماه هستی. مامانت نگران بود نکنه چون یهودیه نزارن...
6 آبان 1392
1